کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۶۱۷

۱

ساقی به می بر افروز امشب چراغ مجلس

خلوت بساز خالی از زاهد موسوس

۲

زاهد ز دیده تر منبر نشین و خشکی

پیوسته هر دو با هم گویند رطب و با بس

۳

بار رهست دفتر دستار نیز بر سر

ما را سبق شد اینها از مفتی و مدرس

۴

تا خشک و تر نسوزی منشین به دلفروزان

پروانه سوخت آنگه با شمع شد مجالس

۵

تا خولیای وصلش افتاده در سر ما

همچون خیال گنج است اندر دماغ مفلس

۶

زلفی چو شست داری باری بگیر عقدش

تا دل بری به انگشت از دست صد مهندس

۷

چون گوش خود دهانت کردی کمال پر در

این گفته گر شنیدی سلطان ابوالفوارس

تصاویر و صوت

نظرات