کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۶۲۵

۱

به مطرب شبه چه خوش میگفت چنگش

خوشا می کز لب ساقیست رنگش

۲

چو ساغر رفته بود از دست مطرب

به صد تصنیف آوردم به چنگش

۳

چه بیم از محتسب بیمم ز شیشه است

که می ترسم برآید پا به سنگش

۴

دهان تنگ و چشم تنگ دارد

بود زین جن خوبی نگ نگش

۵

جدلها کرد دی واعظ به یک مست

نمی افتد خطا هرگز خدنگش

۶

شب و روزت کمال این می به کف باد

که گه آئینه خوانی گاه زنگش

تصاویر و صوت

نظرات