
کمال خجندی
شمارهٔ ۶۲۸
۱
دال زلف و الف قامت و میم دهنش
هرسه دامند و بدان صید جهانی چو منش
۲
نتوانست نبا را ز میانش پوشید
آن قبا بود و بریده به ند پیرهنش
۳
با همه دامن پاکیزه چو گل جز به خیال
پیرهن نیز نپارست به سودن بدنش
۴
زآن لب پر ز شکر لطف می بارد و حسن
که بپرورده خط او به نبات حسنش
۵
گونیا غنچه به آن لب ز لطافت دم زد
که دهان خرد کند باد صبا از زدنش
۶
با تو هر سرو که از ناز به دعوی افتد
باغبانان سوی آتش بکشند از چمنش
۷
عالمی روی نهادند به گفتار کمال
که خیالات لطیف است در آب سخنش
نظرات
محمد