کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۶۳۲

۱

رفت بار من و بگذاشت مرا با دل ریش

آشنا ناشده بیگانه شد از عاشق خویش

۲

نوش ناکرده هنوز از می وصلش جا می

خوردم از فرفت او بر دل ریش این همه نیش

۳

قاصدی کو که بیارد خبر از آمدنش

تا فرستم بر او جان و دل رفته ز پیش

۴

اگر تکبر کند و تازه به من می رسدش

ارزانکه او محتشم است و من مسکین درویش

۵

آن کمان گوشه ابرو چه بلائیست زهی

که برآورد مرا راست چو تیر از همه کیش

۶

جای آنست کز اندیشه دوری تو باز

سر بر آرد به جنون عقل من دور اندیش

۷

جمع بود از تو پراکنده دلیهای کمال

باز رفتی و پراکنده نمک بر سر ریش

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۲۳۴

نظرات