کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۶۳۶

۱

شوخی که کشد عاشق نزدیک من آریدش

گر خون من از شوخی ریزد بگذاریدش

۲

من که آن روز کز خشم به کف تیغی

گونی بر قیبانت بر بسته بیاریدش

۳

تخمی که ازو روید درد و غم دلداری

تن خاک کنید آنگه در سینه بکاریدش

۴

دارم هوس خالش گوئید به آن لبها

من خاکم و او دانه با من بسپاریدش

۵

ما هست اگرش افتد میلی به بلندیها

بر بام دور چشم من گیرید و بر آریدش

۶

تعلیم دهیمه کینش باز از حسد و او را

سازم به شما دشمن با دوست نداریدش

۷

گر نقش کف پایش بر آب توان بستن

حیف است به خاک ره بر دیده نگاریدش

۸

با آنکه کمال آمد پیشش ز خمی کمتر

در چشم رقیب از خس کمتر مشماریدش

تصاویر و صوت

نظرات