کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۶۴۷

۱

نشان شیروان دارد سر زلف پریشانش

دلیلی روشن است اینکه چراغی زبر دامانش

۲

هر آن شمعی که در مجلس نهی با روی او ساقی

چو خود را در میان بیند روان برخیز و بنشانش

۳

دل ریش ار چه راز خود ز جان در پرده می دارد

نباشد بر تو پوشیده جراحتهای پنهانش

۴

زفات سرو را خواندم فرو گفنا محالست این

تو باری سوسن این معنی چو میدانی فرو خوانش

۵

بچوگان سر زلفش بگو میکن صبه بازی

ولی زنهار بازی نیست با گوی زنخدانش

۶

به رویت دعوی خوبی چو دامن گیر شد گل را

بدین تهمته نمیداره صبا دست از گریبانش

۷

سر زلف سمن سای تو طاوسی است پنداری

که پایه بسته می دارند در صحن گلستانش

۸

بگو آن سرو قد خوش دار چون من عندلیبی را

که در قرنی بدست آید چومن مرغی خوش الحانش

۹

کمال ار یک سخن زین شعر در خاک عراق افتد

چو مو در عین باریکی بجو در چشم سلمانش

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۲۳۵
دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۱-۲ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۱۱۹

نظرات

user_image
ایلیا محمدی
۱۳۹۸/۰۹/۲۰ - ۱۱:۳۳:۱۵
لطفا مصراع اول رو به این شکل تصحیح کنیدنشان شبروان دارد سر زلف پریشانششبرو به معنی طرار و دزدمطابق با دیوان کمال خجندی به تصحیح احمد کرمی