
کمال خجندی
شمارهٔ ۶۴۸
۱
نیستم دسترسی آنکه ببوسم پایش
در برفت وز سر من نرود سودایش
۲
عاشق ار سر دل خویش نیارد به زبان
خود گواهی دهد از حال درون سیمایش
۳
حال بیداری شمع از دل رنجور بپرس
که چه آمد به سر از دیده شب پیمایش
۴
شد چنان گرم به رخسار خود آن شمع چگل
که به پروانه دلان نیست دگر بروایش
۵
جای آنست که چون سایه روڈ سرو ز جای
گر بگویند به بستان صفت بالایش
۶
طوطی از گفته مانند مکرر چند
تا براندیم حدیث از لب شکر خایش
۷
گر قدم رنجه کن آن سرو به سروقت کمال
که سری دارد و خواهد که نهد بر پایش
نظرات