
کمال خجندی
شمارهٔ ۶۵۹
۱
زهی بدایت حسن رخنه نهایت لطف
خط تو حجت حسن و لب تو آیت لطف
۲
غم تو قاصد جان شد خط و لبت نگذاشت
زهی رعایت حسن و زهی حمایت لطف
۳
به یک خط و دو ورق شرح کرده اند و بیان
خطت مقالت حسن و لبت حکایت لطف
۴
وجود من ز خیالت چنان لطیف شدست
که آب میچکد از دیده ام ز غایت لطف
۵
به از نهایت حسن گل است ز خنده او
دهان تنگ تو چون غنچه در هدایت لطف
۶
مرا که ورد زبان ذکر آن لب و دهن است
خطاست گر نکنم در سخن رعایت لطف
۷
کمال بر تو سخن ختم شد برو خوبی
که حد حسن همین باشد و نهایت لطف
نظرات