کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۶۹۷

۱

بکش به ناز مرا ای به غمزه آفت مردم

که من به ناز نو خو کرده ام نه ناز و تنعم

۲

چو از دردت به در کعبه رفتم و بنشستم

کبوتری ز حرم بانگ برکشید که قم قم

۳

مرا که می رسد از غیب صد لطیفه شیرین

چو می رسم به دهان تو می شود سخنم گم

۴

بیار جام خمار اشکنی به جان تو ساقی

که سرگرانم و سوگمد میخورم برخم

۵

به پای بوس تو زآن دم که یافتیم بشارت

لب امید فراهم نمی شود ز تبسم

۶

در آب دیده فرو رفته ام چو مردم آبی

نکرد دیده من بر من غریب ترحم

۷

شنیدم که تو گفتی بد است حال فلانی

ترا که گفت که بگشا زبان به غیبت مردم

تصاویر و صوت

نظرات