
کمال خجندی
شمارهٔ ۷۰۱
۱
پیش رخ نو مه را حسنی چنان ندیدم
این اختر سعادت بر آسمان ندیدم
۲
از ضعف شد تن من دور از تو استخوانی
پیش سگان کویت این استخوان ندیدم
۳
بار غمت گر آن را بر دل گران نماید
من بر دو دیده آن را باری گران ندیدم
۴
ای دل به خواب او را هنگام بوس و آغوش
گر تو دهان ندیدی من هم میان ندیدم
۵
ماند قد من و تو این نیر و آن کمان را
نیر اینچنین افتاده دور از کمان ندیدم
۶
چندانکه خورد خونم از دیده خاک آن را
چون ریگ تشنه هیچش سپری از آن ندیدم
۷
آمد به خاک کویش اشک کمال
غلطان آبی بدین روانی در بوستان ندیدم
تصاویر و صوت

نظرات