
کمال خجندی
شمارهٔ ۷۱۹
۱
خال ب نسته داغ جانم
دل سوخته اینه و کشته آنم
۲
خاکی که بر آن نشان آن پاست
از آب بقا دهد نشانم
۳
تارخ نهمش پس از قنا نیز
شطرنج کنید از استخوانم
۴
چندم ز در ای رقیب رانی
منهم ز سگان آستانم
۵
از چشم تو داد خواستم گفت
من ترکم و پارسی ندانم
۶
نادیده زمان وصلت ای دوست
نرسم ندهد اجل امانم
۷
هندوی مبارک است گفتی
در فال نو خال دلستانم
۸
من نیز در آن سرم که صد جان
در پای مارکت نشانم
۹
در پیش کمال اگر نشینی
بردیده روشنت نشانم
نظرات