
کمال خجندی
شمارهٔ ۷۲
۱
آن گل نو از کدامین بوستان برخاسته است
کز نسیم او ز هر سو بوی جان برخاسته است
۲
عندالیان تا حکایت کرده زان بالا بلند
از درون سرو فریاد و فغان برخاسته است
۳
گرد لب خال وخط او سینه ها از بسکه سوخت
دودها اینک ز جان عاشقان برخاسته است
۴
گرد مشک است آن نشسته گرد رویش خط سبز
ظاهرا این گرد هم زان بوستان برخاسته است
۵
ناله بالانشین از درد ننشیند فرو
بر سر صدری که این بنشیند آن برخاسته است
۶
نقش هستی بر میان دوست نتوانیم بست
با وجودش نام هستی از میان برخاسته است
۷
هر کسی گوید ز سر برخاست در عشقش کمال
سر چه باشد از سر جان و جهان برخاسته است
تصاویر و صوت

نظرات