
کمال خجندی
شمارهٔ ۷۲۲
۱
در دست در درونم درمان آن ندانم
ساقی بیار جامی پ ز زهرو وارهانم
۲
از پیش بر گرفتم رخت وجود پیش آی
تا یک نفی ببینم روی نو پس نمانم
۳
دوراست کوی جانان ای باد و من ضعیفم
فریاد جان من رس و آن جایگاه رسانم
۴
جانم بکاست چون شمع ای باد صبح آخر
از گشتنم چه خواهی من خود ز مردگانم
۵
جور من از طبیب است درد من از جیب است
آن غصه با که گویم این قصه با که رانم
۶
در بند تن دریغ است جان پری نژادم
دیوانه وار ناگه رنجیر بگسلانم
۷
حال کمال گفتم یک شمه ای بگویم
چون مهربان ندیدم شهر است بر دهانم
نظرات
علیرضا صابر