کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۷۲۸

۱

دوش آرزونی شکسته بودم

با زلف کجش نشسته بودم

۲

پیوند به آن طناب کرده

از رشته جان گسسته بودم

۳

دست من و زلف یار حاشا

بر خویش دروغ بسته بودم

۴

خوش بود دلم به ناز آن چشم

از غمزه اگرچه خسته بودک

۵

تا بر کف پاش مالم این روی

صد باره به اشک شسته بودم

۶

از آتش هجر چشم به دور

آن شب چو سپند جسته بودم

۷

فی الجمله به دولت رخ دوست

از ننگ کمال رسته بودم

تصاویر و صوت

نظرات