
کمال خجندی
شمارهٔ ۷۵۲
۱
صحبت یارِ بهشتیست پُر از ناز و نعیم
ای خوش آن دم که به ما آید از آن روضه نسیم
۲
حور چشم سیهش خواند به از نرگس و گفت
نتوان خوانْد ازین بِهْ که سوادیست سقیم
۳
نیست خاک در او خالی از آمدشدِ اشک
رو نهاد سایلِ افتاده به درگاه کریم
۴
میکنم بام و در دیده به خون مژه نقش
تا شوی ار پی نظاره در آن گوشه مقیم
۵
یک دلی دارم و خواهد ز من آن غمزه و خال
تیغ هندیست چو در پیش تو سازش به دو نیم
۶
دیده نقش دهنت دل به رخت فال گشاد
بیملامت کشد از عشق تو چون آید میم
۷
بر قدمهای تو خواهد که زند بوسه کمال
باز بنما قدمی خاصه به مشتاق قدیم
نظرات