
کمال خجندی
شمارهٔ ۷۵۶
۱
عمریست کز دیار تو محروم مانده ایم
وز شوق نامهای تو سطری نخوانده ایم
۲
تا دامنت بدست ارادت گرفته ایم
دامن ز هر چه غیر تو باشد نشانده ایم
۳
در حیرتم که بینو چرا مرده نیستم
در خجلتم که بینو چرا زنده مانده ایم
۴
از بهر گرد سم سمند تو هر دمی
گلگون اشک در عقبشه تند رانده ایم
۵
بیزارم از وجود خود و ماجرای تو
این با کمال ساده درون باز مانده ایم
نظرات