
کمال خجندی
شمارهٔ ۷۵۹
۱
غم دوست من مغتنم میشمارم
نشاطی که بیاوست غم میشمارم
۲
ستمها که خاطر نداند شمارش
از آن غمزه عین کرم میشمارم
۳
گدای تو را پادشه میشناسم
فقیر ترا محتشم میشمارم
۴
تو شیرینتری گفتمش با دهانت
ایران به گفتا من او را عدم میشمارم
۵
از روی ترمه را به میزان ادراک
اگر پر شود نیز کم میشمارم
۶
قدم تا نیاورده در ره عشق
فرنجیه گرت بیقدم میشمارم
۷
کمالت ز جان بنده شد خواجگی بین
که خود را چنین محترم میشمارم
نظرات