کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۷۶

۱

از پیش من آن شوخ چه تعجیل کنان رفت

دل نعره بر آورد که جان رفت و روان رفت

۲

گر خامه براند گذری پهلو نامش

در نامه نویسید که سر رفت و روان رفت

۳

پروانه که مرد از غم روئی به سر خاک

شمعش مفروزید که با سوز نهان رفت

۴

از دید. گر از سودن پایش نرود نور

سودی نکند دیده که نورش به زبان رفت

۵

هر جا خبر خاک کف پای تو گفتند

دامن بگرفت اشک به دندان و روان رفت

۶

بوی تو رساندند ز یوسف به زلیخا

این نعره زنان آمد و آن جامه دران رفت

۷

جز مهر تو نگزید کمال از همه عالم

آن روز که از جان و جهان دست نشان رفت

تصاویر و صوت

دیوان کمال الدین مسعود خجندی به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۱-۱ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۹۰

نظرات