کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۷۶۹

۱

گر کام خود از لبت بگیرم

چون خضر به سالها نمیرم

۲

زآن دم که تو آمدی به خاطر

فکر همه رفت از ضمیرم

۳

دارم ز غم تو بر دل ریش

دردی که دوا نمی پذیرم

۴

چندانکه ز من تو در نغوری

من نیز هم از تو در نفیرم

۵

چون زلف تو گرد آیم از پای

هم زلف تو باد دستگیرم

۶

ای باد بهار کز تو خوشبوست

مجلسی به روایح عبیرم

۷

بگذر بخجند و گر به یاران

از من که به شهر چین اسپرم

۸

زان برد کمال جور آن شوخ

کو محتشم است و من فقیرم

تصاویر و صوت

نظرات