
کمال خجندی
شمارهٔ ۷۷۴
۱
ما از نو سخنور جهانیم
صاحب نظریم و نکته دانیم
۲
سوز دل ما چو خط برآری
ما مردم نا نوشته خوانیم
۳
چون نقش دهان تو معماست
ما نیز همه به فکر آنیم
۴
آن آب بقاست بافنیمش
چون بافتنش نمی توانیم
۵
دلهاست کشان و دلکش آن زلف
اینها به کجا کشد ندانیم
۶
زآن گونه سواری که ماراست
اشکی ز پی تو می دوانیم
۷
اگر بود کمال عاشق و رند
والحالة هذه همانیم
نظرات