
کمال خجندی
شمارهٔ ۷۷۸
۱
ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم
محنت عشق تو بر راحت جان بگزیدیم
۲
پیش از آن دم که نبود از دل و جان آثاری
در میان دل و جان مهر تو می ورزیدیم
۳
تا بغایت دل و جان مهر تو میورزیدیم
در بروی همه بستیم چو رویت دیدیم
۴
خلق در عشق تو بروجه نصیحت ما را
هرچه گفتند شنیدیم ولی نشنیدیم
۵
خبر سنی ما رفت در اطران جهان
تا ز میخانه عشقت قدحی نوشیدیم
۶
عار آید دگر از خلعت شاهی ما را
دلق سودای تو ز آنروز که میپوشیدیم
۷
راه پیمود بسی در طلب دوست کمال
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
نظرات