کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۷۹۸

۱

من طاقت دوری ز رخ یار ندارم

جز بردن بار غم او کار ندارم

۲

صد بار فزون چاکر درگاه خودم خواند

با این همه در خدمت او بار ندارم

۳

آه از من دلخسته که می میرم و در دست

ندیر علاج دل بیمار ندارم

۴

با عشق بر آمیختم و ترک خرد گفت

یعنی که سر صحبت اغیار ندارم

۵

خواهم که به روی تو کنم روزه شبی را

اینست که آن دولت بیدار ندارم

۶

گر مرتبه خدمت سگبان نو یابم

فرمان سگانت برم و عار ندارم

۷

گویند کمال از سر کویش سفری کن

با بسته ام و فوت رفتاره ندارم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سینا
۱۳۹۸/۱۲/۱۱ - ۰۷:۱۸:۴۹
با اشتباه تایپ شده: مصرع آخر : قوت رفتار