کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۱۱

۱

بار اشکم دید و شد بر من رحیم

سائلان را دوست میدارد کریم

۲

بر بناگوشت ز مسکینی دو زلف

هر دو می افتند بر بالای سیم

۳

چشم مستت ترک یک لخت است لیک

دل به نیع نیز می سازد دو نیم

۴

زان سر زلف و دهان دل خون شدست

حول سود چون دال پیوندد به میم

۵

کس نشد از چشم و زلف مستفید

کاین سواد نادرست است آن سفیم

۶

مشورت کردند با هم صبر و غم نیست

آن سفر کرد اختبار این شد مقیم

۷

همدم جز به درد و غم کمال

خوش بود صحبت به باران قدیم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
امیر مهدی عباسی
۱۳۹۹/۰۱/۲۰ - ۰۲:۵۵:۱۵
مصراع اول بیت اول : یــــــــــــار اشکم دید و شد ....
user_image
Teddy
۱۳۹۹/۰۲/۱۷ - ۰۲:۰۰:۵۶
بیت 4: در ادبیات همیشه دهان معشوق را به میم تشبیه میکردندو ومه شبه آن تنگی دهان معشوق و دایره میم استو زلف خمیده و پیچ در پیچ معشوق را به دال به دلیل همان خمیدگیایهامی دارد به کلمه عربی ((دم)) که یعنی خون.
user_image
Teddy
۱۳۹۹/۰۲/۱۷ - ۰۲:۰۴:۳۴
بیت چهار مصراع دوم: خون شود چون ...