
کمال خجندی
شمارهٔ ۸۱۱
۱
بار اشکم دید و شد بر من رحیم
سائلان را دوست میدارد کریم
۲
بر بناگوشت ز مسکینی دو زلف
هر دو می افتند بر بالای سیم
۳
چشم مستت ترک یک لخت است لیک
دل به نیع نیز می سازد دو نیم
۴
زان سر زلف و دهان دل خون شدست
حول سود چون دال پیوندد به میم
۵
کس نشد از چشم و زلف مستفید
کاین سواد نادرست است آن سفیم
۶
مشورت کردند با هم صبر و غم نیست
آن سفر کرد اختبار این شد مقیم
۷
همدم جز به درد و غم کمال
خوش بود صحبت به باران قدیم
نظرات
امیر مهدی عباسی
Teddy
Teddy