کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۲۴

۱

ای لبت چون شکر و نقل دهان نیز چنان

دل من عاشق نام تو زبان نیز چنان

۲

نور محض است عذار تو جبین نیز چنین

بر غیبیست دهان نو میان نیز چنان

۳

شد دوانهسوی تو اشکم چو خرامان رفتی

سرو کم رفت چنین آب روان نیز چنان

۴

گرچه گه ظاهر و گه چون دهنت پنهانی

آشکارا همه لطفی و نهان نیز چنان

۵

زلف و ابرو اگر ایست ترا روز شکار

نیست حاجت بکمند و یکمان نیز چنان

۶

گل ز شوق رخ نو جامه درانست به باغ

بلبل از مستی تو نعره زنان نیز چنان

۷

گفته خون تو یک روز بریزم به یقین

در دل خسته مرا بود گمان نیز چنان

۸

بار میخواست که بیجرم شود کشته کمال

هر چه میخواست دل یار شد آن نیز چنان

تصاویر و صوت

نظرات