کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۳۰

۱

بر درت بی آب شد اشکم ز بسیار آمدن

بعد ازین خون خواهد از چشم گهربار آمدن

۲

ای دل ار آهنگ آن در میکنی چون آه خویش

باید از خود شد بدر آنگه بر بار آمدن

۳

گر به صد بندم نگه دارند چون آب روان

خواهم از شوق گلی گریان به گلزار آمدن

۴

چون بدور رویش ای گل حسن نتوانی فروخت

از چمن دامن کشان تا کی به بازار آمدن

۵

زاهدا شرمت نمی آید از آن چشمان مست

پیش اصحاب نظر تا چند هشیار آمدن

۶

گر ملولی کامدم پیش تو دشنامم مدة

ور دهی از ذوق آن خواهم دگر بار آمدن

۷

چون طبیب عاشقانی رنجه شو سوی کمال

هست قانون اطبا پیش بیمار آمدن

تصاویر و صوت

دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۲-۲ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۱۱

نظرات