کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۳۱

۱

برگ گل خواندمش از لطف برنجید ز من

مگر این نکته رنگین نپسندید ز من

۲

آن پری چهره که دیوانه خویشم گرداند

چه خطا رفت که چون بخت بگردید ز من

۳

ظاهرا برگ کسی نیست چو گل سرو مرا

ورنه چون غنچه چرا روی بپوشید ز من

۴

تا به مهر تو چو ابروی تو پیوستم دل

چون سر زلف بر آشفتی و ببرید ز من

۵

شب بر آن در زدم از درد چنان فریادی

که سگ کوی تو در خواب بترسید ز من

۶

به وفایت که من امروز بقایت خجلم

از رقیب تو که بسیار جفا دید ز من

۷

سالها منتظر پرسش او بود کمال

عمر بگذشت دریغا و نپرسید ز من

تصاویر و صوت

نظرات