کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۳۴

۱

چشم اگر اینست و ابرو این و ناز و شیوه این

الوداع ای زهد و تقوی الفراق ای عقل و دین

۲

می‌کشی ناوک ز مژگان در کمان ابروان

گه بدانم می‌کشی ای نامسلمان گه بدین

۳

گر پری می‌گویدت من با تو می‌مانم مرنج

بی‌ادب گر آدمی بودی نگفتی اینچنین

۴

دوش اندک برقعی از پیش رو برداشتی

داشت ماه آسمان پیشه تو رویی بر زمین

۵

کمترین اقبال من بنگر که خود را بر درت

از سرِ اخلاص می‌دانم غلام کمترین

۶

گر ملولی از حریم دل که تاریک است و تنگ

دیده مأوا نیست روشن بعد ازین آنجا نشین

۷

بعد ازین کم جوی آزارِ دلِ ریشِ کمال

هرچه در دل داشتم گفتم تو دانی بعد ازین

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Bse۷en
۱۳۹۹/۰۸/۲۹ - ۲۳:۵۱:۰۹
این شعر جایی برای حاشیه ندارد.
user_image
امین ثامنی
۱۴۰۱/۰۳/۱۲ - ۰۸:۱۹:۵۲
در بیت دوم:گه بدآنم میکشی ای نا مسلمان اگه بدین.به نظرم یا نامسلمانا است یا اگه دوم الف ندارد و گه است