کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۴۷

۱

دل است جایش و با دیده فتاده به خون

بدین خوشیم که باری از این دو نیست برون

۲

عجب مدار که پروانه شب نیارامید

که شمع لیلی حسن است و عاشقش مجنون

۳

فزون ز ماه نوست ابرویت به صد خوبی

که صد بود چو بگیرند در حساب دو نون

۴

چو همنشین قدت شد دل اضطراب نمود

ز دل سکون رود ار با لف شود مقرون

۵

به عنکبوت بگوئید تا به یک در مگس

تن نزار من آرد به خانه بهر ستون ز دیده خون

۶

درون دل چو نشستی نه ایستاد دمی

و بدین وجه رفت تا اکنون

۷

از جور نند لبی گرم رفت اشک کمال

به تازیانه شیرین دونده شد گلگون

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۳۰۴

نظرات