
کمال خجندی
شمارهٔ ۸۵۰
۱
دلم را صبر ممکن نیست از روی نکو کردن
ولی گر اینچنین باشد نشاید عیب او کردن
۲
به شبگردی بر آمد نام من چون ماه در کویش
شبی از روزنش ناچار خواهم سر فرو کردن
۳
به حسن آئینه می گوید که هستم چون به رویش
من آن رو سخت را با دوست خواهم روبرو کردن
۴
اگر چون فرصتی داری منه یک لحظه جام از کف
که خواهد کوزه گر روزی ز خاک ما سبو کردن
۵
به خون دل وضو سازم برآرم رو به ابرویش
که در محراب دلها سجده نتوان بی وضو کردن
نظرات