کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۵۶

۱

زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون

گونیا از سوی چین صد آفتاب آمد برون

۲

دور سازم گفتم اشک از چشم تر با آستین

چشمه چندانی که کردم پاک آب آمد برون

۳

میرود آهم به گردون تا ز دل خون می رود

دود از روزن ز خوناب کباب آمد برون

۴

کاو کاو خرقهها کردند در دور لبش

ز آستین صوفیان جام شراب آمد برون

۵

گر ز دل بیرون شد وینشست بر چشمم چه باک

بود گنج حسن از کنج خراب آمد برون

۶

بوسه ها دادم حمایل را که از بهر رقیب

چون گشودم فال آیات عذاب آمد برون

۷

تا نیفتد در دویدن پیش بالایشه کمال

از در خلوت به تعجیل و شتاب آمد برون

تصاویر و صوت

نظرات