
کمال خجندی
شمارهٔ ۸۷۶
۱
ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان
ما را به ما گذارید باران و مهربانان
۲
از بیم بد زبانان بردن نمی توانیم
الا به زیر لبها نام شکر دهانان
۳
با چشم و غمزه تو افتاده جان شیرین
همچون مویزه امانت در دست ترکمانان
۴
خال تو خورد خونم تا داشت باغ آن رخ
آری حرام خواره باشند باغبانان
۵
چشمان بکشتن ما تا چند رنجه سازی
بخشای نا توانی بر جان ناتوانان
۶
در زلف تو مقید جانیست هر تنی را
بگذار تا نشانند آن زلف جان فشانان
۷
دلبر چو خط برآرد سوزد کمال جانت
این حرف یاد دارم از نا نوشته خوانان
تصاویر و صوت

نظرات