کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۷۷

۱

مرا که خرقة ارزق به باده شد گلگون

هوای شاهد و می کی رود ز سر بیرون

۲

به هر قدح که بیاید تبسم لب یار

حباب وار از او عقل را کشم بیرون

۳

زنه رواق فلک برتر است خانه عشق

گمان مبر که کس آنجا رسد به همت دون

۴

کمال عشق همین باشد و نهایت فکر

کاری که جز تصور لیلی نمیکند مجنون

۵

بجز وصال دعایش ز دست برناید

مراد آن به اجابت نمی شود مقرون

۶

چه سود از آنکه بپوشم بدامن آتش دل

که میکند رخ شمعی میان سوز درون

۷

به جور دوست رضا ده کمال و هیچ مگوی

که در طریق محبت چرا نگنجد و چون

تصاویر و صوت

نظرات