کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۷۸

۱

من نخواهم دیده از رویت دگر برداشتن

مشکل است از دیده روشن نظر برداشتن

۲

چشم داری ای کبوتر این چه گستاخیست باز

نامة کآنجاست نام او بپر برداشتن

۳

همچو بر مونیست از جا بر گرفتن بار کوه

پیش آن سوی میان بار کمر برداشتن

۴

دیده گریان خواستگردی از درش خندید و گفت

چون توان ای دیده گرد از خاک تر برداشتن

۵

باره شبهای فراقت چون تواند بر گرفت

آنکه نتواند ز ضعف آه سحر برداشتن

۶

ای مگس منشین بر آن لب جان شیرین گوش دار

بار تو نتواند از لطف شکر برداشتن

۷

سر مقر بود چون بنهاد بر پایت کمال

از خجالت باز نتوانست بر برداشتن

تصاویر و صوت

نظرات