
کمال خجندی
شمارهٔ ۸۸
۱
ای که از زلف توخون در جگر مشک ختاست
روی زیبای تو آنینه الطاف خداست
۲
ماه را روشنی از روی تو میباید جست
سرو را راستی از قد تر می باید خواست
۳
مهر رخسار تو سوزیست که درجان من است
خط سبز تو غباریست که در خاطر ماست
۴
گر تو ای سرو خرامان ننشینی از پای
ای بسا فتنه که از قد تو بر خواهد خواست
۵
همچو لاله دل من سوخته خون جگرست
که چرا سنبل گیسوی تو در دست صباست
۶
همچو صبع از اثر مهر رخت جان بدهد
هر که را در ره عشق تو دم از صدق وصفاست
۷
آنچنان زار و نزارست ز سوز تو کمال
که چو ماه نو از ابروی تو انگشت نماست
تصاویر و صوت

نظرات