کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۸۴

۱

نوش کن خواجه علی‌رغم صُراحی‌شکنان

باده‌ای تلخ به یاد لب شیرین‌دهنان

۲

بطلب یافت نشان از لب شیرین فرهاد

ره سوی لعل نبردند به جز کوهکنان

۳

خاک بر فرق کسانی که زر و سیم به خاک

باز بردند و نخوردند به سیمین‌ذقنان

۴

دوش رفتم به چمن از هوس بلبل و گل

این یکی جامه‌دران دیدم و آن نعره‌زنان

۵

گفتم این چیست بگفتند که آن قوم که پار

می‌رسیدند درین روضه به هم جلوه‌کنان

۶

همه را خاک بفرسود کنون نوبت ماست

حال شمشادقدان بنگر و نازک‌بدنان

۷

بلبل این گفت و دگر گفت که می نوش کمال

فصل گلریز و به مطرب بگذار این سخنان

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۳۱۴

نظرات

user_image
تماشاگه راز
۱۳۹۹/۱۱/۱۶ - ۰۳:۵۰:۰۶
غزل شمارهٔ 387 حافظحافظ » غزلیات شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنانکه به مژگان شکند قلب همه صف شکنانمست بگذشت و نظر بر من درویش انداختگفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنانتا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بودبنده من شو و برخور ز همه سیمتنانکمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورزتا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنانبر جهان تکیه مکن ور قدحی می داریشادی زهره جبینان خور و نازک بدنانپیر پیمانه کش من که روانش خوش بادگفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکناندامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسلمرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنانبا صبا در چمن لاله سحر می‌گفتمکه شهیدان که‌اند این همه خونین کفنانگفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایماز می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
user_image
nabavar
۱۴۰۲/۱۲/۲۰ - ۱۷:۱۵:۴۸
به استقبال بهار و شاد باش به گنجوریان غزلی هماهنگ از عباس نیای نوری: رطل گران
ارغوان ساغر لعلش  به سمن داد که هانچه کنی  تشنگی  از  ساقی  گلزار  نهانتا ز خمخانه ی بستان اثری هست بنوشکه  ببندند  در   میکده ها   را   به  خزانتا مِیی هست قدح را، دو سه جامی برگیرجرعه ای هم  بسلامت  سوی اغیار فشانلاله را بین که درآن گوشه چه تنهاست ولیبه تن اش داغ و چه تبدارگشودست دهان نرگس آن سو به تماشای تو و جام می اتبه تمنای  یکی  جرعه  دو  چشمش نگراناگر  امروز  صراحی  به  کفی  می  بینیهمه  از   دولت   بیدار  تو  و بخت  جوانهدیه  و لطف  بهار ست که  در موسم گلتو و این آینه  داریست دراین  باغ  جنان مده  از کف  دمی از نوش لب یار که عمرخوش بود صحن چمن تاب کمر چرخ زنانگر ” نیا “ محرم رازست  درین محفل انسبس حکایت  کند از جام می و  رطل گران