کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۹۲

۱

ای دلاویزتر از رشته جان کا کل تو

برده سوی تو دلم موی کشان کاکل تو

۲

سنبل غالیه سایست چو صبا شانه زده

شده بر خرمن گل مشک فشان کا کل تو

۳

داده از کار فرو بستة من موی بموی

خبر آن طرة دلبند و نشان کاکل تو

۴

همچو شمشاد که از باد به پیچ افتد و تاب

در تو پیچیده و افتاده چنان کاکل تو

۵

گر بسازند گل از غالیه و آب حیات

هم نشابد که بشویند به آن کاکل تو

۶

عود خوش بو بود و مشک ولیکن ز همه

بر سر آمد چو بر آمد ز میان کاکل تو

۷

دل که دزدید سر زلف تو از دست کمال

برده و در زیر کله کرد نهان کاکل تو

تصاویر و صوت

نظرات