
کمال خجندی
شمارهٔ ۹
۱
ای سراپرده سلطان خیالت دل ما
کرده درد و غم تو خانه در آب و گل ما
۲
سر به فردوس نیاریم چو زلف تو فرود
تا به خاک سر کوی تو بود منزل ما
۳
مشکل ما دهن تست که هست آن یا نیست
جز به منطق لب تو حل نکند مشکل ما
۴
شمع خود را سزد ار بر نکشد چون قندیل
شب چو از طلعت خود نور دهی محفل ما
۵
بکن ای شیخ دعایی که بمیریم همه
تا دگر ننگ چنین خون نکشد قاتل ما
۶
دیده چندانکه براند سخن از گوهر اشک
یار در گوش نیارد سخن نازل ما
۷
دید سیل مژه در پیش کمال آن مه و گفت
در به دامن برد ار گریه کند سائل ما
تصاویر و صوت



نظرات