کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۹۱۱

۱

گفته‌ای از ما دلت بردار زنهار این مگو

جان من با آن لب و گفتار زنهار این مگو

۲

گفته راه وفا ما نیکه نتوانیم رفت

با چنان قد خوش و رفتار زنهار این مگو

۳

گفته خواهم بریدن از تو دیگر باره مهر

هم به مهر خود که دیگر بار زنهار این مگو

۴

گفته صبح امیدت من نیاوردم به شام

از رخ و از زلف شرمی دار زنها این مگو

۵

گفته در آفتاب و به توان هرگز رسید

وصل رویم هم همان انگار زنهار این مگو

۶

گفته آب خوشی هرگز کسی خورد از سراب

وعده ما هم همان پندار زنهار این مگو

۷

گفته از دوستی جان خودم خواندی کمال

هرچه گونی این مگو زنهار زنهار این مگو

تصاویر و صوت

نظرات