
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۱۲
۱
ما به کلی طمع وصل بریدیم از تو
مرحبانی نزده دست کشیدیم از تو
۲
دل که در عشق تو خود را به غلامی بفروخت
تا به هیچش ندهی باز خریدیم از تو
۳
سالها گرچه نهادیم به تو چشم امید
جز جفا و ستم و جور ندیدیم از تو
۴
هر سؤالی و دعانی که بر آن در کردیم
غیر دشنام جوابی نشنیدیم از تو
۵
چه درختی تو که تا در چمن جان رستی
بر نخوردیم و گلی نیز نچیدیم از تو
۶
در دو لب رنگ برنگ این همه حلوا که تراست
و ای عجب چاشنی هم نچشیدیم از تو
۷
رفتی از چشم ترو گریه کنان گفت کمال
رفت عمر و بمرادی نرسیدیم از تو
نظرات