کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۹۲۳

۱

ای روان گرد درت اشک روان پیوسته

به فلک بی تو مرا آه و فغان پیوسته

۲

در چمن چون ورق عارض و رخسار تو نیست

گل سرخ این همه بر سرو روان پیوسته

۳

تا لبم پای نو بوسید و زبان نام تو برد

این جدا شکر تو می گوید و آن پیوسته

۴

تا به تیر مژه دل صید کنی از چپ و راست

ز ابروان چشم تو دارد دو کمان پیوسته

۵

خاک پای تو ز صد میل مرا در نظر است

باد آن سرمه به چشم نگران پیوسته

۶

در دهان جای حدیث دگری نیست که هست

سخن آن لب و دندان به زبان پیوسته

۷

به وصال لب او یافته تا جسته کمال

زندگانی چو تن گشته به جان پیوسته

تصاویر و صوت

نظرات