
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۲۴
۱
ای شیشهٔ دل ما در زیر پا شکسته
سنگیندلی گزیده عهد و وفا شکسته
۲
با طاق های ابرو دلها شکسته هر سو
ما را بسیار شیشه دیدم از طاق ها شکسته
۳
بود آرزوی زلفت دلهای عاشقانرا
آن آرزوی دلها باد صبا شکسته
۴
با قامت تو طوبی در لطف کرده دعوی
شرط ادب ندانست آن شاخ پا شکسته
۵
نامت زبان خامه چون برده پیش نامه
از غصه جدائی هر یک جدا شکسته
۶
چون غنچه درنگنجم در پیرهن زشادی
آن دم که بهر قلم عطف قبا شکسته
۷
دی گفت خاک پایم خون کمال ارزد
بر عادت بزرگی خود را بها شکسته
نظرات