
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۳
۱
این میوه شیرین مگر از باغ بهشت است
وین حور بهشت از شکر ناب سرشته است
۲
در باغ بهشت این قد و رخسار ندیدند
این سرو که بنشانده و این لاله که کشته است
۳
ما روضه نخواهیم که هرجا چو تو حوری است
سوگند به خاک سر کویت که بهشت است
۴
اینجا سخن سرو نگوئیم که پست است
و آنجا صفت ماه نخوانیم که زشت است
۵
خطی که لبت در قلم آورد چو یاقوت
انصاف توان داد که یاقوت نوشته است
۶
خشت در خود بر سر عاشق مزن ای دوست
ما را ز سر خویش چه غم حیف ز خشت است
۷
از حرفه ئلت دید کمال آن مه و می گفت
این رشته باریک درین خرقه که رشته است
نظرات