
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۵۳
۱
هر نیر کز تو بر دل غم پرور آمده
دل ز انتظار خون شده تا دیگر آمده
۲
از دست و ساعد تو مرا نیغ آبدار
از آب زندگی به گلو خوشتر آمده
۳
خضر خطت ندیده مثال لبت در آب
چندانکه گرد چشمه حیوان بر آمده
۴
برخاستست از لب و خالت قیامتی
اینک بلال هم به لب کوثر آمده
۵
در جوی چشم لحظه به لحظه فزوده آب
تا نقش عارض تو به چشم تر آمده
۶
شاخ گلی به گریه مگر آرمت پیر
بی آب شاخ تازه کجا در بر آمده
۷
تا کرده تازه دفتر غمهای دل کمال
خونهای تازه بر ورق دفتر آمده
نظرات