
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۵۷
۱
تا به رخسار مه از غالیه چوگان زدهای
رقم غالیهسان بر مه تابان زدهای
۲
بلبل مست نمیآید از این حال به هوش
چو سراپرده مشکین به گلستان زدهای
۳
سنبل تازه بر آن عارض گلرنگ ترا
خط سبزیست که بر دفتر خوبان زدهای
۴
با چنین قامت زیبا که تو داری صنما
و بر راستی سرو خرامان زدهای
۵
تا چرا سر دل خویش ندارد به زبان
آتش اندر دهن شمع شبستان زدهای
۶
زان لبان شکرافشان همه شب تا به سحر
بوسه بر جام می بادهپرستان زدهای
۷
از چه باب است کمال اینکه ز نادانی خویش
حلقه بیادبی بر در جانان زدهای
نظرات