کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۹۶۶

۱

ای آفتاب روی تو در اوج دلبری

پروانه چراغ رخت شمع خاوری

۲

سودای زلف تست که روزم سیاه کرد

تا خود به حسن رونق خورشید می بری

۳

زاف است آنکه حلقه زند گرد آفتاب

با مشک می دمد ز بناگوش مشتری

۴

بالای دل فریب تو گویم به راستی

سرویست گلعذار به بستان دلبری

۵

دیباچه صحیفة حسن و لطافت است

بر صفحه جمال نر آن خط عنبری

۶

روشن شود مراد دل من هر آینه

آن دم که روی خویش در آئینه بنگری

۷

جائت چگونه خوانم جانم فدای نست

عمرت چگونه گویم کز عمر خوشتری

۸

اشکم به آب دیده گواهی می دهد

خونی که ریخت جادوی چشمت به ساحری

۹

سوی کمال مرحمتی کن به وصل خویش

کز حد گذشت جور و جفا و ستمگری

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۳۴۳

نظرات