
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۷۸
۱
ای ولوله عشق تو به ره هرزه کویی
رندان سر کوی تو مست از تو به بویی
۲
پیش تو به سر آیم و زآن لب طلبم جام
از خاکم اگر نیز بسازند سبویی
۳
دل در خم چوگان سر زلف تو گوییست
هر دل که جز این گفته بود بیهُدهگویی
۴
با روی تو از باد، بهشتم، هوس حور
جایی که تو باشی که کند باد چو اویی
۵
تن رست ز تبهای غم از وصل میانت
صد شکر کزین عارضه جسیمه به مویی
۶
اگر شحنه بجوید ز تو درد دل ما را
ابروی تو سویی جهد و چشم تو سویی
۷
امروز کمال از رخ او چشم برافروز
کر طالع خود بافتهای روز نکویی
نظرات