
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۷۹
۱
با تو ه را نمی رسد دعوی
شاهدند آن دو رخ برینه معنی
۲
گر بدیدی ز دور سرو تو حور
ننشستی به سایه طوبی
۳
مانده برمیم آن دهان حیران
چشم نظارگی چو دیده هی
۴
ب گفتمش در جواب کشتن ما
نی نوشتی به غمزه گفت که نی
۵
ایرا نیست عاشق کشی روا چه کنم
چشم معشوق میدهد فتوی
۶
خون مجنون سوخته است آن زلف
که در آمد بگردن لیلی
۷
آه از آن دانه های خال کمال
که زد آتش بخرمن نقوی
نظرات