
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۸۳
۱
بازم از طلعت خود دیده منور کردی
مجلس من بسر زلف معطر کردی
۲
بر سر کشته هجران گذری از سر مهر
خیر مقدم قدم آوردی و در خور کردی
۳
به مقابل نبود . با تو مگر دیدی روی
که بر آئینه رخ خویش برابر کردی
۴
ملک دلها غم روی تو به تاراج ببرد
تا برو مملکت حسن مقرر کردی
۵
گرچه کردی به ننم نسبت آن موی میان
بنگرش کز غم این ننگه چه لاغر کردی
۶
داد خواهان بسر آن خاک قدم کردم گفت
داد خود بافتی این خاک چو بر سر کردی
۷
یاد می دادکه آزار دل ریش کمال
گفته بودی نکنم دیگر و دیگر کردی
تصاویر و صوت

نظرات