
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۸۹
۱
بر سر راه طلب بافت گدانی گهری
یعنی از اهل دلی بیسرو پائی نظری
۲
دی رسید از حرم وصل خطابیم بگوش
حلقه ای گر بزنی بر تو گشایند دری
۳
دل که بر وی گذری می کند اندیشه غیر
نه دل است آه به حقیقت که بود رهگذری
۴
دیده و دل دو حریمند که در هر دو حریم
جز خیال رخ او بار نیابد دگری
۵
بی عنایت بسوی دوست قدم تا ننهی
که بجانی نرسی جز به چنین راهبری
۶
یارب آن جان که جهان گمشده اوست کجاست
که ازو نی خبری بافت کسی نی اثری
۷
با خبر نیست ازو میچکس الآ چو کمال
بیخودی دل شده ای از دو جهان بیخبری
نظرات