
کمال خجندی
شمارهٔ ۴۱
۱
گفتم جانا گفت بگو گر مردی
گفتم مردم گفت که نیکو کردی
۲
گفتم چشمم گفت بس این بی آبی
گفتم نفسم گفت مکن دم سردی
نظرات